معانی قافیه ها مختوم به ( دا )

ساخت وبلاگ
  • ابتدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. آغاز؛ اول.۲. (قید) در آغاز؛ در شروع.

  • ابدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. آغاز کردن؛ شروع کردن؛ ابتدا کردن.۲. آشکار کردن.

  • ادا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. به‌جا آوردن؛ گزاردن؛ انجام دادن؛ ادای فریضه.۲. پرداختن: ادای دِین.۳. بیان کردن: ادای تلفظ صحیح.۴. ناز؛ کرشمه؛ غمزه؛ عشوه.۵. تقلید و حالتی ساختگی برای جلب توجه.۶. (صفت) [مقابلِ قضا] (فقه) ویژگی عبادتی که در وقت مناسب خود انجام شود.⟨ ادا درآورد...

  • استهدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. راهنمایی خواستن.۲. هدیه خواستن؛ ارمغان خواستن.

  • اشدا

    فرهنگ فارسی عمید

    = شدید

  • اعتدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ستم کردن؛ بیداد کردن.

  • اعدا

    فرهنگ فارسی عمید

    = عدو

  • اقتدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. پیروی کردن؛ تقلید کردن از کسی.۲. (فقه) نماز گزاردن پشت سر پیش‌نماز.

  • اندا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. = اندودن۲. انداینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آفتاب‌اندا.

  • اندوه زدا

    فرهنگ فارسی عمید

    آن‌که یا آنچه غم‌و‌اندوه را زایل سازد؛ غم‌زدا.

  • اودا

    فرهنگ فارسی عمید

    = ودید

  • اهتدا

    فرهنگ فارسی عمید

    هدایت شدن؛ راه راست یافتن.

  • اهدا

    فرهنگ فارسی عمید

    هدیه فرستادن؛ هدیه دادن.

  • اهورامزدا

    فرهنگ فارسی عمید

    در آیین زردشتی، وجودی که صورت ظاهر ندارد و حیات‌بخش، یکتا، بی‌همتا، بزرگ، و دانای مطلق است؛ خداوند.

  • بارخدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. خداوند؛ خدای بزرگ.۲. پادشاه بزرگ: ◻︎ بارخدایی که از او شاکرند / بارخدایان جهان سربه‌سر (امیرمعزی: ۲۸۷).

  • باغ خدا

    فرهنگ فارسی عمید

    صاحب باغ.

  • بدا

    فرهنگ فارسی عمید

    کلمه‌ای که هنگام تهدید و ترساندن کسی می‌گویند: بدا به حالش.

  • بدادا

    فرهنگ فارسی عمید

    بداخلاق؛ بدخو.

  • بی سروصدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ساکت؛ آرام؛ بی‌هیاهو.

  • بیدا

    فرهنگ فارسی عمید

    بیابان.

  • پاگودا

    فرهنگ فارسی عمید

    هر یک از پرستش‌گاه‌های برج‌مانند و چندطبقه که در کشورهای خاور دور ساخته می‌شود.

  • پاندا

    فرهنگ فارسی عمید

    پستانداری شبیه خرس، دارای پوست سیاه و سفید، و گیاه‌خوار که در کوهستان‌های چین و تبت زندگی می‌کند.

  • پردا

    فرهنگ فارسی عمید

    = فردا

  • پس فردا

    فرهنگ فارسی عمید

    روز بعد از فردا؛ دو روز دیگر.

  • پسین فردا

    فرهنگ فارسی عمید

    دو روز بعد از فردا؛ سه روز بعد.

  • پیدا

    فرهنگ فارسی عمید

    آشکار؛ نمایان؛ هویدا؛ ظاهر.⟨ پیدا آمدن: (مصدر لازم)۱. پدید آمدن؛ به‌وجود آمدن.۲. آشکار شدن؛ نمایان شدن: ◻︎ اخترانی که به شب در نظر ما آیند / پیش خورشید محال است که پیدا آیند (سعدی۲: ۴۳۰).⟨ پیدا شدن: (مصدر لازم)۱. آشکار شدن؛ نمایان شدن.۲. یا...

  • جدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. متفاوت؛ متمایز.۲. دور از هم؛ سوا.۳. (قید) تنها؛ جداگانه.۴. [قدیمی] بیگانه.⟨ جداجدا: (قید)۱. جداگانه؛ علی‌حده.۲. تک‌تک؛ یکی‌یکی.⟨ جدا شدن (گشتن): (مصدر لازم)۱. پایان دادن به رابطۀ زناشویی.۲. دور شدن.۳. گسیخته شدن.۴. سوا شدن؛ قطع شدن.۵. [ق...

  • جدیدا

    فرهنگ فارسی عمید

  • حدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. سرود و آوازی که شتربانان عرب هنگام راندن شتر می‌خوانند.۲. (اسم مصدر) راندن شتر با خواندن سرود و آواز.

  • خانه خدا

    فرهنگ فارسی عمید

    صاحب خانه.

  • خدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. آن‌که همۀ موجودات و کائنات را‌ آفریده و معبود یکتا است؛ الله؛ خداوند.۲. صاحب و مالک.۳. [قدیمی] فرمانروا؛ امیر؛ حاکم؛ پادشاه.

  • خرمن گدا

    فرهنگ فارسی عمید

    کسی که برای گدایی بر سر خرمن‌ها می‌رود؛ گدای سر خرمن.

  • خوش سودا

    فرهنگ فارسی عمید

    پدیدآورندۀ خیالات خوش: عشق خوش‌سودا.

  • دا

    فرهنگ فارسی عمید

    بیماری؛ مرض؛ علت.

  • دادا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. [عامیانه] برادر؛ داداش.۲. [قدیمی] خدمتکاری که وظیفۀ مراقبت از کودکان را بر عهده دارد؛ دایه؛ دده: ◻︎ بیرون پر ازین طفلی ما را برهان ای جان / از منت هر دادو وز محنت هر دادا (مولوی۲: ۱۴۶۴).

  • دردا

    فرهنگ فارسی عمید

    دریغا؛ آه؛ افسوس: ◻︎ دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا (حافظ: ۲۶).

  • دهخدا

    فرهنگ فارسی عمید

    خداوند ده؛ صاحب ده؛ رئیس و بزرگ‌تر ده؛ کدخدا؛ ده‌کیا.

  • ردا

    فرهنگ فارسی عمید

    بالاپوش؛ جبه؛ هر لباسی که روی لباس‌های دیگر بر تن می‌کنند.

  • زدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. = زدودن۲. زداینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): غم‌زدا، گندزدا.

  • زودا

    فرهنگ فارسی عمید

    زود؛ به‌زودی.

  • سرگردا

    فرهنگ فارسی عمید

    سرگیجه؛ دوار سر.

  • سعدا

    فرهنگ فارسی عمید

    = سعید

  • سودا

    فرهنگ فارسی عمید

    معامله؛ دادوستد؛ خریدوفروش.

  • سویدا

    فرهنگ فارسی عمید

    خال یا نقطۀ سیاهی در دل که محل احساسات است.⟨ سویدای دل: [قدیمی] = سویدا

  • شکراندا

    فرهنگ فارسی عمید

    آمیخته‌به‌شکر؛ هر چیزی که شکر در آن داخل کنند.

  • شهدا

    فرهنگ فارسی عمید

    = شهید

  • شیدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. عاشق؛ آشفته از عشق.۲. [قدیمی] آشفته؛ پریشان.۳. [قدیمی] دیوانه؛ مجنون.

  • صدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. آواز؛ بانگ: ◻︎ تو را که این همه بلبل نوای عشق زند / چه التفات بُوَد بر صدای منکر زاغ (سعدی: لغت‌نامه: صدا).۲. آوازی که در کوه یا جای دیگر می‌پیچد و دوباره به گوش می‌رسد؛ آوازی که از انعکاس صوت به‌وجود می‌آید: ◻︎ این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی...

  • صعدا

    فرهنگ فارسی عمید

    نفس عمیقی که از خستگی، کوفتگی، یا اندوه کشیده می‌شود.

  • طاقت زدا

    فرهنگ فارسی عمید

    آنچه تاب‌وتوان را از بین ببرد؛ زدایندۀ طاقت.

  • عامدا

    فرهنگ فارسی عمید

    از روی قصد؛ عمداً.

  • عمدا

    فرهنگ فارسی عمید

    به‌عمد؛ باقصدونیت؛ انجام دادن کاری از روی قصدونیت نه به‌طریق پیشامد و تصادف.

  • غم زدا

    فرهنگ فارسی عمید

    آن‌که یا آنچه غم و غصه ‌را بزداید؛ غم‌زداینده؛ زدایندۀغم.

  • غمرالردا

    فرهنگ فارسی عمید

    مرد بسیار‌عطا‌؛ مرد سخی و پربخشش: ◻︎ گر خضر گردم بر آن غمرالردا / هم ردا، هم طلیسان خواهم فشاند (خاقانی: ۱۴۲).

  • فدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. چیزی که از آن در راه کسی یا برای رسیدن به هدفی صرف‌نظر می‌کنند: ◻︎ فدای پیرهن چاک ماهرویان باد / هزار جامهٴ تقوا و خرقهٴ پرهیز(حافظ: ۵۳۶).۲. (اسم مصدر) صرف‌نظر کردن از چیزی به‌خاطر کسی یا برای رسیدن به هدفی.۳. (اسم) [قدیمی] مالی که در قبال آزاد شد...

  • فرادا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. [مقابلِ جماعت] (فقه) ویژگی نمازی که به‌تنهایی خوانده شود.۲. (قید) به‌تنهایی (خواندن نماز): نمازش را فرادا خواند.

  • فردا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. روز بعد از امروز.۲. [مجاز] روز قیامت: ◻︎ هم امروز از پشت بارت بیفگن / میفگن به فردا مر این داوری را (ناصرخسرو: ۱۴۲).۳. [مجاز] زمان آینده؛ آینده.⟨ فردای قیامت: [مجاز] روز قیامت؛ روز رستاخیز.

  • کاندیدا

    فرهنگ فارسی عمید

    داوطلب برای انجام کاری؛ نامزد.

  • کتخدا

    فرهنگ فارسی عمید

    =کدخدا

  • کدخدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. بزرگ ده و محله؛ دهدار.۲. [قدیمی] صاحب و بزرگ خانه.۳. [قدیمی] شوهر.۴. [قدیمی] مرد زن‌دار.۵. [قدیمی] رئیس قبیله.۶. [قدیمی] پادشاه: ◻︎ که خود چون شد او بر جهان کدخدای / نخستین به کوه اندرون ساخت جای (فردوسی: ۱/۲۱).

  • کشور خدا

    فرهنگ فارسی عمید

    صاحب‌کشور؛ پادشاه.

  • کندا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. فیلسوف؛ حکیم.۲. (صفت) = کاهن

  • گدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. نادار؛ بینوا.۲. کسی که وجه ‌معاش خود را به‌رایگان از دیگران طلب کند.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] خسیس.

  • گردا

    فرهنگ فارسی عمید

    گردان؛ گردنده: ◻︎ بنگر به ‌چشم خاطر و چشم سر / ترکیب خویش و گنبد گردا را (ناصرخسرو: ۱۶۷).

  • گندا

    فرهنگ فارسی عمید

    = گَنده

  • گندزدا

    فرهنگ فارسی عمید

    گندزداینده؛ هر‌دارویی که بوی بد یا میکروب را از میان ببرد و نابود کند.

  • گیتی خدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. خداوند گیتی؛ پروردگار.۲. [مجاز] پادشاه.

  • ماعدا

    فرهنگ فارسی عمید

    کس یا چیز دیگر.

  • مبتدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. [مقابلِ منتها] آغاز چیزی.۲. (ادبی) در دستورزبان، قسمتی از جمله که در مورد آن خبری داده می‌شود.

  • مبدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. آغاز.۲. سبب.۳. [قدیمی] اصل.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] خداوند.

  • مجددا

    فرهنگ فارسی عمید

    از نو؛ دوباره.

  • مزدا

    فرهنگ فارسی عمید

    دانای بی‌همتا؛ آفریدگار.

  • مقتدا

    فرهنگ فارسی عمید

    کسی که مردم از او پیروی کنند؛ پیشوا.

  • منادا

    فرهنگ فارسی عمید

    در دستور زبان، کسی که خوانده شده است.

  • منش گردا

    فرهنگ فارسی عمید

    اختلال معده؛ قی؛ استفراغ.

  • ناپیدا

    فرهنگ فارسی عمید

    آنچه آشکار نباشد؛ چیزی که به چشم دیده نشود؛ ناپدید؛ پنهان.

  • ناخدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. هدایت‌کننده و فرماندهِ ملوانان کشتی؛ کشتیبان: ◻︎ قضا کشتی آنجا که خواهد بَرَد / و گر ناخدا جامه بر تن دَرَد (سعدی۱: ۱۴۲).۲. (نظامی) افسر نیروی دریایی، دارای درجه‌ای نظیر سرهنگ یا سرگرد نیروی زمینی.

  • ناکدخدا

    فرهنگ فارسی عمید

    مرد زن‌نگرفته؛ مرد بی‌زن.

  • ناوخدا

    فرهنگ فارسی عمید

    = ناخدا۱

  • ندا

    فرهنگ فارسی عمید

    آواز؛ بانگ.⟨ ندا آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] خطاب آمدن.⟨ ندا دادن: (مصدر لازم) [قدیمی] آواز دادن؛ آواز کردن.

  • نرگدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. [عامیانه] خسیس.۲. [قدیمی] گدای سمج، بی‌شرم، و گردن‌کلفت.

  • نوکدخدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. داماد.۲. کسی که تازه خانه‌دار شده.

  • ودا

    فرهنگ فارسی عمید

    کتاب مقدس هندوئیزم به زبان سنسکریت که پیش از مذهب بودایی وجود داشته و شامل دعاها و سرودهای مذهبی و عباراتی در توبه و استغفار است.

  • هدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. راهنمایی.۲. رستگاری.۳. راستی.۴. (اسم) راه راست.

  • هویدا

    فرهنگ فارسی عمید

    پیدا؛ آشکار؛ ظاهر؛ واضح و روشن.⟨ هویدا شدن: (مصدر لازم) ظاهر شدن؛ آشکار شدن.

  • یلدا

    فرهنگ فارسی عمید

    ۱. شب آخر پاییز و اول زمستان که مقارن است با ولادت حضرت عیسی.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] تاریک و طولانی: ◻︎ باد آسایش گیتی نزند بر دل تنگ / صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود (سعدی۲: ۴۳۶).

شعر و هنر...
ما را در سایت شعر و هنر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashin-sher5 بازدید : 757 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 23:55