جای آرمیدن؛ جای آسایش: ◻︎ پرستش کنم پیش یزدان به پای / نبیند مرا کس به آرام جای (فردوسی۲: ۱۵۷۵).
۱. آنچه.۲. آنکه؛ آنکس که.
اشاره به جای دور؛ جایی؛ جایی که: ◻︎ عقاب آنجا که در پرواز باشد / کجا از صعوه صیدانداز باشد (وحشی: ۴۲۶)
امید داشتن؛ امیدوار بودن؛ امیدواری.
۱. نواحی؛ اطراف.۲. کنارهها.
= زیرا: ◻︎ تنم خمیده چو ذال است ازآنکجا زلفت / به دال ماند و خالت چو نقطه بر سر ذال (امیرمعزی: لغتنامه: ازآنکجا).
۱. (فقه) پاک کردن موضع بول و غایط با آب، کلوخ، یا چیز دیگر.۲. [قدیمی] رها شدن؛ خلاص شدن.
پناه بردن؛ پناهنده شدن؛ پناه گرفتن.
۱. ناچار کردن؛ کسی را به کاری وادار ساختن.۲. پناه دادن.۳. کار خود را به خدا سپردن.
درختی جنگلی از نوع نارون، با پوست سخت و شکافدار و برگهای بیضوی نوکتیز؛ لو؛ لی؛ قرهآغاج؛ قرهغاج؛ گل پردار؛ مَلَج.
= اُلجا
= بارگاه
۱. آنکه جا و مکان یا خانه ندارد.۲. [مجاز] بیهنگام؛ بیموقع.۳. [مجاز] نادرست.۴. [مجاز] بیسبب.
استوار؛ پایدار؛ ثابت: ◻︎ دل چو پرگار به هر سو دَوَرانی میکرد / واندر آن دایره سرگشتهٴ پابرجا بود (حافظ: ۴۱۴).⟨ پابرجا بودن: (مصدر لازم) پایدار و استوار بودن.⟨ پابرجا کردن: (مصدر متعدی) استوار ساختن؛ پایدار کردن.
تیز؛ تندوتیز.
۱. محل.۲. هر قسمتی از فضا یا سطح که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد.۳. منزل.۴. اثر باقیمانده از چیزی بر روی یک سطح: جای مُشت.۵. بستر: جا تَر است و بچه نیست.۶. جانشین؛ عوض؛ ازا: ◻︎ اگر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست / حرامم باد اگر من جان بهجای دوست ...
۱. محلبهمحل؛ مکانبهمکان؛ نقطهبهنقطه: ◻︎ آن حکیم خارچین استاد بود / دست میزد جابهجا میآزمود (مولوی: ۴۱).۲. درحال؛ فوراً؛ فیالفور: جابهجا افتاد و مرد.⟨ جابهجا شدن: (مصدر لازم)۱. از جایی به جای دیگر رفتن.۲. از جای خود تکان خوردن استخوان...
تاریکی.
۱. بهجا؛ بهجای خود.۲. (اسم مصدر) (نظامی) فرمانی که در نظام به صفی از سربازان داده میشود تا در جایی که ایستادهاند پا به زمین بزنند.⟨ درجا زدن: (مصدر لازم)۱. (نظامی) پا بر زمین زدن بدون پیش رفتن.۲. [عامیانه، مجاز] در یک حال یا در یک مقام باقی ...
۱. (تصوف) حالتی در سالک که باعث میشود به لطف خداوند امیدوار شود.۲. [قدیمی] امیدوار بودن؛ امیدواری؛ امید.
جای سبز؛ سبزهزار.
= شرمگاه
۱. [مؤنثِ اعرج] = اعرج۲. (اسم) کفتار.
جای گشاده؛ محل وسیع.
۱. کلمۀ استفهام برای پرسش از مکان؛ کدام محل؟: ◻︎ صلاح کار کجا و من خراب کجا / ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا (حافظ: ۲۰).۲. (قید) به معنای استفهام انکاری به کار میرود؛ چه زمانی؟.۳. (قید) بهصورت مکرر برای بیان دوری دو چیز به کار میرود.۴. (اسم) جا؛...
جای گریختن؛ گریختنگاه؛ گریزگاه.
گنجایش؛ ظرفیت؛ حجم؛ جاداد: ◻︎ روز آخر شد سبق فردا بُوَد / راز ما را روز کی گنجا بُوَد؟ (مولوی: ۵۸۷).
محل قبر؛ مقبره.
۱. بهناگاه.۲. (قید) ناگاه.۳. (اسم) پیشامد ناگهانی.
پناهگاه.
جای پناه بردن؛ پناهگاه.
بیموقع؛ بیمورد؛ کاری یا چیزی که بهموقع و در جای مناسب خود نباشد؛ نابرجا.
بیم؛ ترس.
۱. (زبانشناسی) کوچکترین واحد زبان شامل صامت و مصوت.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] بدگویی کردن؛ بدی کسی را گفتن؛ معایب کسی را شمردن.
همهجا.
هرجا؛ هرمکان.
جنگ؛ کارزار؛ پیکار.
۱. همگی؛ تمامی.۲. همهباهم.
برچسب : نویسنده : ashin-sher5 بازدید : 226