شعر و هنر

متن مرتبط با «جدول کامل هم قافیه ها» در سایت شعر و هنر نوشته شده است

معانی قافیه ها مختوم به ( بج )

  • معانی قافیه ها مختوم به ( بج ) نویسنده: انقلابي - ۱۳٩٦/۱/٢٦ بج فرهنگ فارسی عمید ۱. درون دهان.۲. لپ. انبج فرهنگ فارسی عمید = انبه 'ambe کبج فرهنگ فارسی عمید کف؛ تف؛ آب دهان. نظرات () , ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( تج )

  • معانی قافیه ها مختوم به ( تج ) نویسنده: انقلابي - ۱۳٩٦/۱/٢٦ منتج فرهنگ فارسی عمید حاصل‌شده؛ نتیجه‌شده. بستج فرهنگ فارسی عمید = کندر روسختج فرهنگ فارسی عمید مس سوخته؛ روی سوخته؛ اکسید مس؛ انتیمون؛ راسخت. نظرات () , ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( سج )

  • معانی قافیه ها مختوم به ( سج ) نویسنده: انقلابي - ۱۳٩٦/۱/٢٦ سج فرهنگ فارسی عمید روی؛ رخساره. بنفسج فرهنگ فارسی عمید = بنفشه دارسج فرهنگ فارسی عمید = عشقه عوسج فرهنگ فارسی عمید گیاهی خاردار با گل‌هایی به رنگ‌های مختلف و میوه‌ای گرد و سرخ‌رنگ؛ خفجه. کاسج فرهنگ فارسی عمید خارپشت بزرگ تیرانداز, ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( جج )

  • معانی قافیه ها مختوم به ( جج ) نویسنده: انقلابي - ۱۳٩٦/۱/٢٦ ثامن الحجج فرهنگ فارسی عمید = ثامن‌الائمه حجج فرهنگ فارسی عمید = حجت لجج فرهنگ فارسی عمید = لجه نظرات () , ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( خج )

  • معانی قافیه ها مختوم به ( خج ) نویسنده: انقلابي - ۱۳٩٦/۱/٢٦ بلفرخج فرهنگ فارسی عمید = فرخج: ◻︎ ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج / نامت فرخج و کنیت ملعونت بلفرخج (لبیبی: شاعران بی‌دیوان: ۴۷۹). خج فرهنگ فارسی عمید = خجیدن فرخج فرهنگ فارسی عمید ۱. زشت؛ نازیبا.۲. پلید؛ ناپاک: ◻︎ ای بلفرخج ساده همیدو, ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( حج )( هج )

  • معانی قافیه ها مختوم به ( حج )( هج ) نویسنده: انقلابي - ۱۳٩٦/۱/٢٦ حج فرهنگ فارسی عمید ۱. (فقه) زیارت بیت‌الله در مکه با انجام اعمال خاص در زمانی معیّن.۲. بیست‌ودومین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۷۸ آیه.⟨ حج اصغر: (فقه) حج عمره. Δ زیرا اعمال آن نسبت به حج اکبر ناقص است.⟨ حج اِفراد: (فقه) حج مردم مکه, ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( دج )

  • معانی قافیه ها مختوم به ( دج ) نویسنده: انقلابي - ۱۳٩٦/۱/٢٦ هودج فرهنگ فارسی عمید کجاوه؛ پالکی روپوش‌دار. زبردج فرهنگ فارسی عمید = زبرجد ودج فرهنگ فارسی عمید شاهرگ گردن که هنگام غضب متورم می‌گردد. هوادج فرهنگ فارسی عمید = هودج نظرات () , ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( زج )( ذج )( ضج )

  • معانی قافیه ها مختوم به ( زج )( ذج )( ضج ) نویسنده: انقلابي - ۱۳٩٦/۱/٢٦ انموذج فرهنگ فارسی عمید نمونه؛ نمودار. تشمیزج فرهنگ فارسی عمید = چشمیزک جزمازج فرهنگ فارسی عمید =گزمازک جشمیزج فرهنگ فارسی عمید =چشمیزک دیزج فرهنگ فارسی عمید = دیزه١ زج فرهنگ فارسی عمید ۱. [مقابلِ سنان] قطعۀ آهن نوک‌, ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( رج )

  • اترج فرهنگ فارسی عمید = بالنگ اعرج فرهنگ فارسی عمید کسی که پایش لنگ باشد. افشرج فرهنگ فارسی عمید = افشره ایارج فرهنگ فارسی عمید داروی ملینی که به شکل حب ساخته می‌شد و جزء بیشتر آن صبر بود. بارج فرهنگ فارسی عمید سکنگور؛ تاجریزی؛ عنب‌الثعلب. برج فرهنگ فارسی عمید ۱. ساختمانی که بیش از ده طبقه, ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( ثا )( سا )( صا )

  • آسا فرهنگ فارسی عمید ۱. خمیازه؛ دهان‌دره: ◻︎ چنان نمود به ما دوش ماه نو دیدار / چو ماه من که کند گاه خواب خوش ‌آسا (بهرامی: شاعران بی‌دیوان: ۴۰۴).۲. زیب؛ زینت؛ زیور؛ آرایش: ◻︎ به انواع نفایس خویشتن را / به‌سان نوعروسی کرده آسا (عسجدی: ۲۱).۳. وقار؛ ثبات؛ آهستگی: ◻︎ سرو اگ... آسمان سا فرهنگ فارسی عمید بسیار بلند و سربرآسمان‌کشیده. آسمان فرسا فرهنگ فارسی عمید = آسمان‌سا احصا فرهنگ فارسی عمید ۱. شمارش کردن؛ شمردن.۲. آمار گرفتن؛ سرشماری. ارسا فرهنگ فارسی عمید = اُرْس استعصا فرهنگ فارسی عمید نافرمانی کردن؛ عصیان؛ سرپیچی. استقصا فرهنگ فارسی عمید ۱. کوشش، تفحص، و تحقیق کردن در امری.۲. کوشش تمام کردن در مسئله‌ای و به نهایت آن رسیدن؛ بررسی دقیق کردن و امری را به آخر رساندن. افسا فرهنگ فارسی عمید ۱. = افساییدن۲. افساینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): مارافسای. اقصا فرهنگ فارسی عمید ۱. دورتر.۲. دورترین. اکتسا فرهنگ فارسی عمید کسوت پوشیدن؛ جامه پوشیدن. انسا فرهنگ فارسی عمید حمل بر فراموشی کردن؛ چیزی را از یاد بردن. ایرسا فرهنگ فارسی عمید ۱. (زی, ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( جا )

  • آرام جا فرهنگ فارسی عمید جای آرمیدن؛ جای آسایش: ◻︎ پرستش کنم پیش یزدان به پای / نبیند مرا کس به آرام جای (فردوسی۲: ۱۵۷۵). آن کجا فرهنگ فارسی عمید ۱. آنچه.۲. آن‌که؛ آن‌کس که. آنجا فرهنگ فارسی عمید اشاره به جای دور؛ جایی؛ جایی که: ◻︎ عقاب آنجا که در پرواز باشد / کجا از صعوه صیدانداز باشد (وحشی: ۴۲۶) ارتجا فرهنگ فارسی عمید امید داشتن؛ امیدوار بودن؛ امیدواری. ارجا فرهنگ فارسی عمید ۱. نواحی؛ اطراف.۲. کناره‌ها. ازآن کجا فرهنگ فارسی عمید = زیرا: ◻︎ تنم خمیده چو ذال است ازآن‌کجا زلفت / به دال ماند و خالت چو نقطه بر سر ذال (امیرمعزی: لغت‌نامه: ازآن‌کجا). استنجا فرهنگ فارسی عمید ۱. (فقه) پاک کردن موضع بول و غایط با آب، کلوخ، یا چیز دیگر.۲. [قدیمی] رها شدن؛ خلاص شدن. التجا فرهنگ فارسی عمید پناه بردن؛ پناهنده شدن؛ پناه گرفتن. الجا فرهنگ فارسی عمید ۱. ناچار کردن؛ کسی را به کاری وادار ساختن.۲. پناه دادن.۳. کار خود را به خدا سپردن. اوجا فرهنگ فارسی عمید درختی جنگلی از نوع نارون، با پوست سخت و شکاف‌دار و برگ‌های بیضوی نوک‌تیز؛ لو؛ لی؛ ق, ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( چا )

  • پیچا فرهنگ فارسی عمید ۱. پیچنده.۲. پیچیده.۳. (قید) در حال پیچیدن., ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( ها )( حا )

  • آب بها فرهنگ فارسی عمید پولی که در بهای آب می‌دهند؛ حق‌الشرب.آبپاش۱. ظرفی فلزی و دسته‌دار که سر لولۀ آن سوراخ‌های ریز دارد و برای آب پاشیدن روی گل‌ها یا زمین به کار می‌رود.۲. کسی که شغل او آبپاشی بر روی گل‌ها وگیاهان است. اجاره بها فرهنگ فارسی عمید پولی که مستٲجر بابت کرایۀ جایی به مالک یا موجر می‌دهد؛ مالُ‌الاجاره. اژدرها فرهنگ فارسی عمید مار بسیاربزرگ: ◻︎ چه کس بی‌اجل نخواهد مُرد / تو مرو در دهان اژدرها (سعدی: ۱۲۲). Δ اژدرها مفرد است. اژدها فرهنگ فارسی عمید ۱. در افسانه‌ها، ماری با بال‌های بزرگ و چنگال‌های قوی و دم دراز که از دهانش آتش بیرون می‌آمد.۲. مار بسیاربزرگ.۳. (نجوم) از صورت‌های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها؛ تِنّین.۴. [قدیمی، مجاز] اسب قوی و درشت‌اندام.۵. [قدیمی، مجاز] شمشیر دراز و ستبر: ◻︎ به... اشتها فرهنگ فارسی عمید ۱. میل به غذا داشتن؛ آرزوی طعام.۲. [قدیمی] خواستن چیزی؛ آرزو داشتن؛ آرزوی چیزی کردن. اصحا فرهنگ فارسی عمید = صحیح الها فرهنگ فارسی عمید ۱. مشغول کردن؛ سرگرم س, ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( خا )

  • آهن خا فرهنگ فارسی عمید ۱. آن‌که آهن را به دندان نرم کند.۲. [مجاز] اسب سرکش و پرزور. ارخا فرهنگ فارسی عمید سست کردن؛ رها کردن. استرخا فرهنگ فارسی عمید سست شدن؛ سستی. پولادخا فرهنگ فارسی عمید ۱. مرد قوی و خشمگین: ◻︎ ز پولادخایان شمشیرزن / کمربسته بودی هزار انجمن (نظامی۶: ۱۰۳۵).۲. اسب دونده و پرزور. چوخا فرهنگ فارسی عمید لباس پشمی ضخیم و خشن که چوپانان و کشاورزان می‌پوشند. خا فرهنگ فارسی عمید نام حرف «خ». رخا فرهنگ فارسی عمید وسعت عیش؛ فراخی روزی؛ فراوانی رزق. ژاژخا فرهنگ فارسی عمید کسی که سخن بیهوده و بی‌معنی بگوید؛ بیهوده‌گو؛ یاوه‌سرا: ◻︎ تٲمل‌کنان در خطا و صواب / بِه از ژاژخایان حاضرجواب (سعدی۱: ۱۵۴). سخا فرهنگ فارسی عمید سخی بودن؛ جود و کرم داشتن؛ بخشش؛ کرم؛ جوانمردی. شکرخا فرهنگ فارسی عمید ۱. خایندۀ شکر؛ شکرخوار: ◻︎ شکرفروش که عمرش دراز باد چرا / تفقدی نکند طوطی شکرخا را (حافظ: ۲۴).۲. [مجاز] شیرین‌گفتار: ◻︎ بدم گفتی و خرسندم عفاک‌الله نکو گفتی / جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را (حافظ: ۲۲). فراخا فرهنگ فا, ...ادامه مطلب

  • معانی قافیه ها مختوم به ( دا )

  • ابتدا فرهنگ فارسی عمید ۱. آغاز؛ اول.۲. (قید) در آغاز؛ در شروع. ابدا فرهنگ فارسی عمید ۱. آغاز کردن؛ شروع کردن؛ ابتدا کردن.۲. آشکار کردن. ادا فرهنگ فارسی عمید ۱. به‌جا آوردن؛ گزاردن؛ انجام دادن؛ ادای فریضه.۲. پرداختن: ادای دِین.۳. بیان کردن: ادای تلفظ صحیح.۴. ناز؛ کرشمه؛ غمزه؛ عشوه.۵. تقلید و حالتی ساختگی برای جلب توجه.۶. (صفت) [مقابلِ قضا] (فقه) ویژگی عبادتی که در وقت مناسب خود انجام شود.⟨ ادا درآورد... استهدا فرهنگ فارسی عمید ۱. راهنمایی خواستن.۲. هدیه خواستن؛ ارمغان خواستن. اشدا فرهنگ فارسی عمید = شدید اعتدا فرهنگ فارسی عمید ستم کردن؛ بیداد کردن. اعدا فرهنگ فارسی عمید = عدو اقتدا فرهنگ فارسی عمید ۱. پیروی کردن؛ تقلید کردن از کسی.۲. (فقه) نماز گزاردن پشت سر پیش‌نماز. اندا فرهنگ فارسی عمید ۱. = اندودن۲. انداینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آفتاب‌اندا. اندوه زدا فرهنگ فارسی عمید آن‌که یا آنچه غم‌و‌اندوه را زایل سازد؛ غم‌زدا. اودا فرهنگ فارسی عمید = ودید اهتدا فرهنگ فارسی عمید هدایت شدن؛ راه راست یافتن. اهدا فرهنگ فارسی عمید هدیه , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها